نیرومند و جنگنده بود که در میدان جنگ با لشگری برابری میکرد و چنان باوفا و مهربان بود که جز کوراوغلو به کسی سواری نمیداد مگر این که خود کوراوغلو جلو او را بدست کسی بسپارد. و اگر از کوراوغلو دور میافتاد گریه میکرد و شیهه میزد و دلش میخواست که کوراوغلو بیاید برایش ساز بزند و شعر و آواز پهلوانی بخواند. قیرآت زبان کوراوغلو را خوب میفهمید و افکار کوراوغلو را از چشمها و حرکات دست و بدن او میفهمید.
البته دورآت هم دست کمی از قیرآت نداشت.
«روشن» از نقشهٔ پدرش خبر داشت و از جان و دل میکوشید که روز انتقام را هر چه بیشتر نزدیکتر کند.
وقتی علی کیشی میمرد، خیالش تا اندازهای آسوده بود. زیرا تخم انتقامی که کاشته بود، حالا سر از خاک بیرون میآورد. او یقین داشت که «روشن» نقشههای او را عملی خواهد کرد و انتقام مردم را از خانها و خودکار خواهد گرفت.
«روشن» جنازهٔ پدرش را در چنلی بل دفن کرد.
«روشن» در مدت کمی توانست نهصد و نود و نه پهلوان ازجانگذشته در چنلی بل جمع کند و مبارزهٔ سختی را با خانها و خان بزرگ شروع کند در طول همین مبارزهها و جنگها بود که به کوراوغلو معروف شد. یعنی کسی که پدرش کور بودهاست.
به زودی چنلی بل پناهگاه ستمدیدگان و آزادیخواهان و انتقام جویان شد. پهلوانان چنلی بل اموال کاروانهای خانها و امیران و خودکار را