جوانانی را که به سرکردگی کوراوغلو نامی قیام کرده بودند چنین نام میبرد: «کوراوغلو... این همان کوراوغلو است که در حال حاضرعاشقها ترانههای بیحد و حساب او را میخوانند... گیزیر اوغلومصطفابگ که با هزار نفر دیگر قیام کرده بود... و این همان است که در داستان کوراوغلو دوست اوست و نامش زیاد برده میشود. اینها همگی جلالی لر بودند که بر ضد حکومت قیام کرده بودند.»
اما کوراوغلو تنها تمثیل قهرمانان و قیامیان عصر خود نیست. وی خصوصیتها و پهلوانیهای بابکیان را هم که در قرن نهم به استیلای عرب سر خم نکردند، در خود جمع دارد. ما به خوبی سیمای مبارز و عصیانگر بابک و جاویدان را هم که پیش از بابک به کوه زده بود در چهرهی مردانهی کوراوغلو میشناسیم.
آنجا که کوراوغلو، پهلوان ایواز را از پدرش میگیرد و با خود به چنلی بل میآورد و سردستهی پهلوانان میکند، ما به یاد جاویدان میافتیم که بابک را از مادرش گرفت و به کوهستان برد و او را سردستهی قیامیان کرد.
کوراوغلو پسر مردی است که چشمانش را حسنخان درآورده و جاویدان نیز مادری دارد که چشمانش را درآوردهاند. احتمال دارد که بابک، مدتهای مدید برای فرار از چنگ