پرش به محتوا

برگه:GheseHayeBehrang.pdf/۲۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
یک هلو و ... ● ۲۷۳
 

به‌هم‌خورده و بعضی‌ها اصلاً خشکیده‌اند و بعضی‌ها کنده شده‌اند. البته ریشه‌های سالم هم زیاد داشتم. اول شروع کردم ریشه‌های سالم را توی خاک‌های مرطوب فروکردن. بعد ریشه‌های تازه‌ای درآوردم و به اطراف فرستادم. آن‌وقت به فکر جوانه زدن و برگ و شکوفه افتادم و مادرم را شناختم.

از آن‌وقت تا حالا که نمی‌دانم چند سال از عمرم می‌گذرد، باغبان نتوانسته هلوی من را نوبر کند و ازاین‌پس هم نوبر نخواهد کرد.

من از او اطاعت نمی‌کنم حالا می‌خواهد من را بترساند یا اره کند یا قربان صدقه‌ام برود.

تابستان ۱۳۴۷