این برگ همسنجی شدهاست.
سرگذشت
دومرول دیوانهسر[۱]
روزی روزگاری میان قوم اوغوز پهلوانی بود به نام دومرول دیوانهسر. او را دیوانه میگفتند برای اینکه در کودکی نه گاو نر وحشی را کشته بود و کارهای بزرگ دیگری نیز کرده بود. حالا هم بر روی رودخانهی خشکی پلی درست کرده بود و تمام کاروانها و رهگذرها را مجبور میکرد که از پل او بگذرند. از هر که میگذشت سی آخچا[۲] میگرفت و هر که خودداری میکرد و میخواست از راه دیگری برود، کتکی حسابی نوش جان میکرد و چهل آخچا میپرداخت و میگذشت.
شما هیچ نمیپرسید دومرول چرا چنین میکرد؟
او خودش میگفت که: میخواهم پهلوان پرزوری پیدا شود و از فرمان من سرپیچی کند و با من بجنگد تا او را بر زمین بزنم و نام پهلوانیام در سراسر جهان بر سر زبانها بیفتد.