از خودتان بپرسید: چرا رفیق همکلاسم را به کارخانهی قالیبافی فرستادند؟ چرا بعضیها دزدی میکنند؟ چرا اینجاوآنجا جنگ و خونریزی وجود دارد؟ بعد از مردن چه میشوم؟ پیش از زندگی چه بودهام؟ دنیا آخرش چه میشود؟ جنگ و فقر و گرسنگی چه روزی تمام خواهد شد؟
و هزاران هزار سؤال دیگر باید بکنید تا اجتماع و دردهایش را بشناسید. این را هم بدانید که اجتماع چهاردیواری خانهتان نیست.
اجتماع هر آن نقطهای است که هموطنان ما زندگی میکنند. از روستاهای دوردست تا شهرهای بزرگ و کوچک. با همهی کوچههای پر از پهِن و لجن روستا تا خیابانهای تروتمیز شهر. با کلبههای تنگ و تاریک و پر از مگس روستاییان فقیر تا قصرهای شیک و رخشان شهریهای دولتمند. با بچههای کشاورز و قالیباف مزدور و ژندهپوش تا بچههایی که کمترین غذایشان چلومرغ و بوقلمون و موز و پرتقال است. اینها همه اجتماعی است که شما از پدرانتان به ارث خواهید برد. شما نباید میراث پدرانتان را دستنخورده به دست فرزندان خود برسانید. شما باید از بدیها کم کنید یا آنها را نابود کنید. بر خوبیها بیفزایید و دوای ناخوشیها را پیدا کنید یا آنها را نابود کنید. اجتماع، امانتی نیست که عیناً حفظ میشود.
برای شناختن اجتماع و جواب یافتن به پرسشها چند راه وجود دارد. یکی از این راهها این است که به روستاها و شهرها سفر کنید و با مردم مختلف نشستوبرخاست داشته باشید. راه دیگرش کتاب خواندن است. البته نه هر کتابی. بعضیها میگویند «هر کتابی بهیکبار خواندنش میارزد». این حرف