روزگاری بوده است که فرانسه «کامرون» را و «چاد» را و «صحرای مرکزی» را در اختیار داشته، در سه نقطهی مختلف افریقا. و انگلیس، پهلوی هر کدام از این ولایات، ولایت دیگری را؛ و امروز که فرانسه و انگلیس رفتهاند و دولتهای مستقل افریقایی به راه افتادهاند، هر یک مرز ممالک خود را درست بر همان نقطهای گذاشتهاند که حدود مستعمرات فلان دولت خارجی بوده و چه بسیار اقوام و نژادها و مذهبهای افریقایی که به این طریق لَت و پار شدهاند، میان دولتهای مستقل خودمختار فعلی افریقا!... بگذرم. شاید به خاطر همهمان باشد که در مبارزهی ملّی شدن صنعت نفت – پیشوایان قوم – از آن جناح مذهبی، یعنی از حکومت مخفی مذهب، چه استفادهای به سود هفتهای مبارزه کردند. سربسته بگویم، رهبران در آن دوره این شعور را داشتند که ترتیب کار مبارزه را طوری بدهند که با کمک پیشوایان مذهبی هر عامی مدرسه نرفتهای، بتواند عملهی ظلم را در تن هیأت حاکمه ببیند که نفت را به کمپانی میداد و به روی مردم شوشکه میکشید. این بزرگترین درسی است که روشنفکران و رهبران باید از آن واقعه گرفته باشند.[۱]
- ↑ میخواهم یک بار دیگر از «رنه گروسه» محقّق فرانسوی، کمک بگیرم، از همان کتاب «چهره آسیا» صفحهی ۱۳۲: «در قیامی که ایران در مقابل شرکت نفت کرد، در آن واحد تأیید و تحسین افغانستان و پاکستان و اتّحادیهی عرب را برانگیخت و این نخستین بار بود که تشیّع ایران که در طول این همه قرون، همچون سدّی مانع همکاری ملل اسلامی بود،به وحدت اسلامی پیوست و چرا؟ چون دیگر آن زمانه گذشته است که در مقابل سلطانِ عثمانی که خلیفهی اهل تسنّن بود، شاهان صفوی و