بله. جبر مصرف ماشین، شهرنشینی میآورد و این شهرنشینی چنانچه گذشت، دنبالهای است از کنده شدن از زمین. برای اینکه به شهری مهاجرت کنی، باید از ملک آبا و اجدادی کَنده شوی، یا از ده اربابی بگریزی، با از سرگردانی ایل خسته بشوی و فرار کنی؛ و این است نخستین تضادی که حاصل غربزدگی ماست. برای اینکه دعوت ماشین را به شهرنشینی اجابت کنی، مردم را از دهات بنه کن به شهر میفرستی که نه کاری برای تازه واردها دارد، نه مسکن و مأوایی و در حالی که خود ماشین پا به ده هم باز کرده است و گرچه هر ماشین، جای دَه تا آدم و «ورزو» را میگیرد؛ امّا در ده نیز ماشین بی نیاز از خدمتکار نیست و خدمتکار فنّی؛ و این را از کجا میآوری؟ میبینید که بدجوری خر تو خر شده است!
تضادهای دیگری هم داریم ناشی از همین غربزدگی. بشمارم:
اوّلین قدمی که شهرنشینی برمیدارد، این است که به شکم خود برسد و بعد به زیر شکم خود؛ و برای حصول این دومی، به سر و پز خود.[۱] چون در ده که بودیم، به این همه دسترس نداشتیم. به این طریق نخستین منابع یک
- ↑ «آمار دقیق نشان میدهد که ایران از لحاظ مؤسّسات آرایشگری و سلمانی شانزدهمین کشور دنیاست... در تهران ۲۲۰۰ سلمانی مردانه و زنانه با پروانه و ۲۵۰۰ سلمانی بدون پروانه دایر است... با مقایسه با لندن که ۴۲۰۰ سلمانی زنانه و مردانه دارد و در مسکو که ۳۹۰۰ آرایشگر کار میکند، میتوان فهمید که تا چه اندازه در چند سال اخیر، مردم تهران به حفظ ظاهر خود اهمیّت میدهند.» نقل از صفحهی ۲ مجلّهی فردوسی(هفتگی)، سهشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۴۲.