مخالف و موافق گمان میکردند که «اسلام=مشروعه=مذهب» هنوز آن کلّیّت جامع را دارد که حفاظی یا سدّی در مقابل نفوذ ماشین و غرب باشد. به این علّت بود که یکی به دفاع از آن برخاست و دیگری کوبیدش. به همین علّت بود که «مشروطه» و «مشروعه» دو مفهوم متضادّ بیدینی و دینداری از آب درآمد. به این طریق به گمان من همهی آن حضرات، بوق را از سر گشادش زدهاند. گرچه شاید اگر ما نیز در آن دوره میزیستیم، خبط آن دو رفیق را تکرار میکردیم و اکنون دیگر نبودیم تا چنین قضاوت سختی را به قلم بیاوریم، چرا که آن حضرات به هر صورت نزدیکتر از ما بودند به زمانی که میرزای بزرگ شیرازی با یک فتوای ساده طومار امتیاز تنباکو(به کمپانی انگلیسی رژی) را در نوشت و نشان داد که روحانیّت چه پایگاهی است و نیز چه خطری! به هر طریق آن همه مردان نیک در صدر اوّل مشروطه، غافل بودند از اینکه خدای تکنیک در خود اروپا نیز سالهاست که از فراز عرش بورسها و بانکها، کوس لمن الملکی میزند و دیگر تحمّل هیچ خدایی را ندارد و به ریش همهی سنّتها و ایدئولوژیها میخندد. بله این چنین بود که مشروطه به عنوان دورهی بیست ساله به یکی دو شهر تبعید شد و نفوذش از دستگاه عدلیه و آمار بریده شد و پوشیدن لباسش منع شد و آنوقت روحانیت در قبال این همه فشار، نه تنها کاری به عنوان عکسالعملی نکرد، بلکه همچنان در بند مقدّمات و مقارنات نماز ماند؛ یا در بند نجاسات یا مطهّرات؛ یا سرگردان میان شکّ دو و سه! و خیلی که همّت کرد، رادیو و تلویزیون را تحریم کرد که چنین
برگه:Gharbzadegi.pdf/۶۷
ظاهر