پیش در صحرای گبی به آداب مسیحیّت مؤدّب شده بودند، به هر جهت سیمای نیمه مسیحی امپراتوری چنگیزخان را بی توجّه به ایمان نسطوری این همه ترکان غربی که در رکابش شمشیر میزدند، نمیتوان مشخّص کرد».[۱]
به این مناسبت تعجّبی نخواهم کرد و تصادف نخواهم دانست اگر ببینم که عالم اسلام در دو قرن هفت و هشت هجری(سیزده و چهارده میلادی) یک باره از دو سو به خطر میافتد. مغولان با «سیمای نیمه مسیحی» از شرق و صلیبیان کاملاً مسیحی از غرب و مارکوپولو با همپالگیهایش؛ به این ترتیب است که وارد گود میشوند. و «اروپاییان قرون چهارده و پانزده میلادی که با ترکان عثمانی میجنگیدند و سواحل غربی افریقا را کشف میکردند و دور دماغهی امید میگشتند و در اقیانوس هند، با مسلمانان میجنگیدند و در این تصوّر اشتباهی به سر میبردند که در آن سوی اقیانوس همدست قدیمی خود را بر ضدّ مسلمانان خواهند یافت – یعنی رییس مغولان را – همهی نوادگان مجاهدان صلیبی صدر اوّل بودند[۲]» میبینید که قضیّه بسیار روشن است.
نکتهی سوم اینکه صلیبیان فرنگ که به توبره کردن خاک عالم اسلام پا در رکاب کرده بودند، از همهی اروپا گرد میآمدند – از سوئد بگیر تا رم – و همه فرمان پاپ اعظم را در دست داشتند و پول و جیره و اسب و علیق