برگه:Gharbzadegi.pdf/۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۶ غرب‌زدگی
 

کاخ شاهی و فرش «بهارستان» می‌رفتند و سلمان فارسی، سال‌ها پیش از آن‌که یزدگرد به مرو بگریزد، از «جی» اصفهان، به مدینه گریخته بود و به دستگاه اسلام پناه برده و در تکوین اسلام، چنان نقشی داشت که هرگز آن مغان(مجوسان) ستاره‌شناس، در تکوین مسیحیّت نداشته‌اند. به این طریق گمان نمی‌کنم بتوان اسلام را جهان‌گشا دانست؛ به آن تعبیر که مثلاً اسکندر را می‌دانیم. سربازان مزدور و بخو بریده‌ی آن مقدونی هر یک تبعیدی از شهر و دیار خود به جست و جوی گنج به این‌سو آمدند و به هر صورت هیچ کدام ایشان چنان ایمانی را در ترکش خود نهفته نداشتند که اعراب پا برهنه را تا سیحون و جیحون کشاند.

به رغم آن‌چه تاکنون فضلای ریش و سبیل‌دار گفته‌اند، که شعوبی‌های دیر به دنیا آمده‌ای هستند و نیز به رغم کتاب سوزان عمر در ری و اسکندریه اسلام لبّیکی بوده است به دعوتی که از سه قرن پیش از برآمدن ندای اسلام در این دشت برهوت سلطنت‌ها در دهان مانی و مزدک به ضرب سرب داغ کرده خفه شد. و اگر کمی محقّقانه بنگریم، اسلام خود ندای تازه‌ای بود بر مبنای تقاضای شهرنشینی‌های واسط فرات و شام، که هر یک خسته از جنگ‌های طویل ایران و روم، هم‌چو گرگ‌های باران دیده‌ی صحرا، کمک کنندگان احتمالی بوده‌اند به هر نهضتی که بتواند صلحی مدام را در این نواحی بکارد و می‌دانیم که پیامبر اسلام در جوانی با شام تجارت می‌کرده است و با فلان راهب در دیر شامات گفت و گو داشته و الخ... و مگر ساده‌تر از با «قولوا لا إله إلّا

اللّه تفلحوا» هم می‌شود مذهبی را تبلیغ کرد؟ و در آخرین تحلیل، آیا این