بود که از صحراهای جنوب غربی آمد؛ امّا آنچه در بارهی اسکندر است – با همهی فترت کوتاه یا بلند ایرانیّت در دورهی بازماندگان او و نخستین تظاهر غربزدگی تاریخ مدوّن ما، یعنی «فیل هلن» بودن پارتها – این برخورد با اسکندر و سربازانش برخورد با خانه به دوشان زین نشین نبود؛ برخوردی بود با ماجراجویان و سربازان مزدور داوطلب (Mercenaire) شهرهای کنارهی مدیترانه که از داستان «آنابازیس» گزه نوفون تشجیع شده بودند و در پی ثروت اسرارآمیز شاهنشاهان ایرانی با انبانهای گشاده و دهانهای آب افتاده به زین نشسته بودند و به طمع دسترسی به گنجهای هگمتانه و شوش و استخر به اینسو آمده بودند. این نخستین استعمارطلبان تاریخ پس از فنیقیها! میدانیم که اینها همه عقدهی شهرسازی دارند و اگر هم «صور» یا استخر را میکوبند، از مصبّ نیل تا مصبّ سند، تخم چندین اسکندریه را بر جای اردوگاههای موقّتی خویش پاشیدهاند که دوتای آنها تا به امروز هم سر و قامت و دامن گسترده، ناظر بر آمد و شد اقوام نوکیسهاند بر عرصهی آبی مدیترانه.
در برخورد با این سربازان مزدور اگر تاراجی هم در میان بوده است نخست به دست ما بوده است.[۱] ما که هر چه سیلی از بیابانگردهای شمال شرقی میخوردیم؛ در غرب، به بندرنشینان کنار مدیترانه میزدیم. آتن همینجوری سوخت که حریق استخر پاسخش باشد.
- ↑ رجوع کنید به مقالهی «اسکندر گجسته یا بزرگ» به قلم پرویز داریوش در شمارهی اوّل کتاب ماه کیهان، خرداد ۱۳۴۱.