دستهی اوّل، همهی ممالک سیراند. به تعبیر «خوزه دوکاسترو» و «جغرافیای گرسنگی»اش. میبینید که میان این دو نهایت، نه تنها فاصلهای است عظیم بلکه به قول «تیبورمنده» گودالی است پر نشدنی که روز به روز هم عمیقتر و گشادتر میگردد. به طریقی که ثروت و فقر، قدرت و ناتوانی، علم و جهل، آبادانی و ویرانی، تمدّن و توحّش در دنیا، دو قطبی شده است. یک قطب در اختیار سیران و ثروتمندان و مقتدران و سازندگان و صادرکنندگان مصنوعات و قطب دیگر از آن گرسنگان، فقرا و ناتوانان و مصرفکنندگان و واردکنندگان. ضربان تکامل در آن سوی عالم تصاعدی و نبض رکود در این سر عالم رو به فرو مردن. اختلافی نیست تنها ناشی از بُعد زمان و مکان، یا از نظر کمّیّت سنجیدنی، یک اختلاف کیفی است. دو قطب متباعد. دوری گزین از هم. در آن سو عالمی که دیگر از تحرّک خود به وحشت افتاده است و در این سو، عالم ما که هنوز مجرایی برای رهبری تحرّکهای پراکندهی خود نیافته، که به هرزآب میروند و هر یک از این دو عالم، در جهتی پوینده.[۱]
به این طریق، دیگر آن زمان گذشته است که دنیا را به دو «بلوک» تقسیم میکردیم. به دو بلوک شرق و غرب. یا کمونیست و غیرکمونیست. و گرچه هنوز مادّهی اوّل قانون اساسی اغلب حکومتهای جهان، همین خر رنگ کن بزرگ قرن بیستم است؛ امّا لاسی که امریکا و روسیهی شوروی(دو سردمدار
- ↑ نقل آزاد از «جهانی میان ترس و امید» اثر: تیبورمنده، ترجمه خلیل ملکی، چاپ تهران، ۱۳۳۹