این دلیل که جوان ایرانی تحصیلکرده، در فرنگ یا امریکا خواسته جبران کند درد حقارتی را که در مقایسهی همه جانبهی ایران با فرنگ و امریکا در خود سراغ دیده و در محیط خود و در آداب خود و الخ... سربسته بگویم و بگذرم.[۱]
با این تفاصیل، گمان نمیکنید که زوج یا زوجهی فرنگی گرفتن، خود یکی از حادترین صورتهای بروز غربزدگی باشد؟ و اگر چنین باشد، به گمان من اکنون دیگر رسیده است وقت آنکه برای تحصیلات عالی، با یک نقشهی مرتّب و مناسب، با احتیاجات فنّی و علمی مملکت، برای یک مدّت مثلاً بیست ساله، شاگرد فقط به هند یا ژاپن بفرستیم و نه به هیچ جای دیگر از فرنگ یا امریکا و اگر فقط به این دو مملکت میگویم، به این دلیل است تا بدانیم که آخر آنها با ماشین چگونه کنار آمدند؛ و چگونه تکنولوژی را اخذ کردند؛ (به خصوص ژاپن) و چگونه با مشکلاتی که ما فعلاً دچارش هستیم
- ↑ به این نکته من وقتی رسیدم که کتاب «قرنطینه Les Quarantaines» به قلم فریدون هویدا در پاریس درآمد. (به زبان فرانسه و در سال ۱۳۴۱)، توضیح دهندهی این نکته که یک جوان بسیار نیک شرقی (فریدون در آن کتاب خود را یک لبنانی – مصری جازده است و فرقی هم نمیکند) در مقابلهی شرق و غرب و در مقابلهی روحی این دو عالم در درون خود، وقتی به حلّ مشکلات روانی خود و به خجالتها و احساس حقارتهای خود پیروز میشود که به یک علیای مخدّرهی فرنگی دست مییابد که از چندین سال پیش دلش را برده بود. و نکتهی جالبتر در این کتاب آنکه حتّی شعور به این عشق نیز پس از کامیابی حاصل میشود و پیش از آن قهرمان کتاب حتّی در خفایای نفس خود نیز جرأت بیان این عشق را ندارد.