مصروف نبشقبر میکند و غور در گذشتهها و به تحقیق در عنالفلان و الفلان. در این نوع دانشکدهها از طرفی عکسالعمل مستقیم غربزدگی را در این گریز به متنهای کهن و مردان کهن و افتخارات مردهی ادبی و رها کردن روز حی و حاضر میتوان دید و از طرف دیگر، بزرگترین نشانهی زشت غربزدگی را در استنادی که استادانش به اقوال شرق شناسان میکنند که ذکر خیرشان گذشت.
مرد سنّت دیده و درس خوانده و دلسوزی که استاد این نوع دانشکدهها است و مشغلهی ذهنیاش، رشتههای ادبی و حقوقی و معارف اسلامی و ایرانی است، وقتی میبیند که هجوم غرب و صنایع و فنون غربی چگونه دارد همه چیز را میروبد و میبرد – به عنوان دفاعی و عرض وجودی – گمان میکند هر چه بیشتر آدم کلیله و دمنهای بسازد بهتر. این است که محصول بیست – سی سال اخیر تمام این نوع دانشکدهها، چنین در اجتماع بی اثر مانده و چنین در قبال از فرنگ برگشتهها جازده و وامانده است و خدا عمر بدهد به حضرات مستشرقان، که از هر «الهینامه»ای، دایرةالمعارفی ساختهاند و از هر «ریشنامه»ای، فرهنگی! تا این آدمهای کلیله و دمنهای را سرگرم نگه دارد به بحث در ماهیّت و عرض، یا در حدوث و قدم، یا در اصل برائت و غیر آن... به استثنای بسیار ناچیزی، محصول بیست – سی سال اخیر این دانشکدهها فحول علمایی است که همه لغت شناسند؛ همه مختصری از علم رجال میدانند، همه وسواسیاند و حاشیه نویسند بر کتب دیگران، همه کشف کنندهی قبرهای بی صاحبند، یا شناسندهی صاحبان بیقبر، همه بر ملا