است که برای قضاوت در کار نقّاشان، قاضی و منتقد از فرنگ وارد میکنیم.[۱]
امّا دانشکدههای ادبیّات. چنین که برمیآید، در این دانشکدهها نه تنها سخنی از ادبیّات به معنی واقعی و دنیاییاش نیست، بلکه حتّی ادبیّات معاصر فارسی در آنجا ندیده میماند و نشناخته؛ و هنوز طرز فکر مرحوم عبّاس اقبال بر این دانشکدهها مسلّط است که خداش بیامرزد، میفرمود تا صد سال پیش را میتوان دید و شناخت و قضاوت کرد؛ امّا از آن به بعد را، ابداً[۲] و نتیجهی چنین برخوردی با ادبیّات اینکه فقط نبش قبرکُن میپروریم و به این مناسبت، دانشکدههای ادبیّات را نیز باید جزو آن دسته از دانشکدهها شمرد که سر و کارشان با حقوق و معارف اسلامی و فرهنگ ایران و تتبّع و تحقیق در آنها است؛ یعنی دانشکدههای حقوق و معقول و منقول.
درست همچون مدارس اسلامی که ذکرشان گذشت و دیدیم که گمان کردهاند تنها با تدریس و تبلیغ دین و اصول دینی میتوان از خطر بیدینی که تنها یکی از عوارض غربزدگی است، جلو گرفت. دانشکدههای ادبیّات و حقوق و معقول و منقول ما نیز گمان کردهاند که با پناه بردن به عربیّت و ادبیّت و عنعنات و سنن، جلوی همین خطر را میتوان گرفت. این است که مثلاً دانشکدههای ادبیّات، با همهی فضلا و استادانش تمام همّ و غم خود را