این است معنی تمام و کمال سراپای تشکیلات نظامی حکومت ما. غافل از اینکه در این گرم بازار تحوّل و پشته پشتهکار ساختمانی که در پیش است، هرگز صلاح نیست هر سال این همه بازوی کاری را به عنوان خدمت در قُشون، به کارهایی واداشت که به سرمایه گذاری ملّی، کوچکترین مددی نمیدهد. در روزگاری که ما داریم، نباید به عنوان سربازگیری، دهات را این چنین از نیروی زندهی کار خالی کرد که بیایند و در سربازخانهها به آموختن فنّ حرب با دشمن نامعلوم آینده بپردازند. نمیتوان دست روی دست گذاشت و سالی دست کم سیصد هزار بازوی ورزیده را به کشیدن سلاحها و تمرین اعمالی واداشت که از محصرهی هرات به بعد، در هیچ واقعهای به هیچ درد ما نخورده است. آن هم در زمانهای که دفاع دسته جمعی، سرلوحهی برنامهی حتّی دولتهای صنعتی و مترّقی است.
در روزگاری که سرنوشت حکومتها و مرزهای جهان را بر سر میز مذاکرات تعیین میکنند، نه در میدانهای جنگ. در چنین روزگاری، دیگر از بُرد جدید توپهای اهدایی سخن گفتن مسخره است و با تانک، در توپخانه رژه رفتن و دستههای چترباز و کماندو پروردن نیز فقط به درد قلع و قمع تظاهرات جوانان دانشگاه میخورد، یا خواباندن سر و صدای طلّاب مدرسهی فیضیه؛ و برای خواباندن چنین بلواهای کوچکی، هرگز به این همه سلاح و مرد احتیاجی نیست. فارغ از حبّ و بغض، توجّه کنیم به ژاپن و آلمان، که فقط به ازای خلع سلاح اجباری پس از جنگ دوّم، قدرت این را یافتند که اقتصاد از بن ویران شدهی خود را از نو بسازند و چنان هم بسازند که پس از