برگه:Farangis.pdf/۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

مکتوب اول

« طی زمان بین و مکان در طریق عشق »

و کین طفل یک شبه ره صد ساله میرود»

محبوبهٔ من،

اگر بدین دو کلمه نخستین پیام قلب خود را بتو آغاز می کنم مرا معذور دار.

شاید در مکاتیب دیگر ترا عزیز من یا معبود من خطاب کنم و با بالاتر از همه شاید ترا باسم خودت بخوانم.

آیا همین مقدمه کافی نیست بدانی برای چه این مکتوب را بتو مینویسم؟

تا چهار ساعت پیش تو در زندگی من مقامی نداشتی، در دل من جایی برای تو نبود، ولی ازین پس حس میکنم که تویی و من ، منم و تو.

دلها چقدر زود و بی‌مقدمه فریفته میشوند؟

امشب بار دوم دیدار ما بود. کجاهستند آن ساده دلانی که گمان میبرند برای پیوند دوستی دیدارهای پی در پی لازم است و کجا هستند آن کسانیکه باور نمیکنند یک نظر بتواند دلی را بر باید و پای دل فریبی بیفگند؟

نخستین بار که این دیدگان ناصبور من بر چهره زیبای تو افتاده چهار ماه پیش بود. تو آن وقت گل ناشکفته ای بودی . دیده‌ای که دست دست گلچین چون بغنچه ای نزدیک شود با چه دل سوزی و رحم باز میگردد؟ در آن دیدار نخستین جرأت نکردم نظر خویش را دلیرتر کنم.

تنها بنگاه کردن قناعت کردم ، آیا همین بس نبود که رخصت دیدار داشتم؟

اما امشب آن محوطه‌ای که بار دیگر ترا در آن دیدم در زندگی من

۸