برگه:Farangis.pdf/۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

موهوم هستند که همواره درفریب خویش میمانند و همیشه آن وهم راحقیقت و آن نیست راهست مینگارند وهر گز بدان عالم تندرستی روح خویش که پیش از تصور این نقطه موهوم داشته‌اند باز نمیگردند ولی اکثریت مردم، آن کسانی که اندیشه سالم دارند، آن کسانی که می توانند فکر خود را بهمه چیز و همه کس تعلق دهند و از دلبستگی بیک چیز با یک کس از چیزها و کسان دیگر چشم نمی‌پوشند و هر خوبی را قرین خوب دیگر می‌شمارند، آن کسانی که سخاوت ذات ایشان را طبعی گشاده داده و دیگران را نیز در بهره از خوبیها شریک میتوانند دید بزودی پی میبرند که آن نقطه موهوم اندیشه ایشان از حقیقت دور بوده و فکری را که خود در دماغ خود پرورده‌اند روزی دگرگون دیده اند.

اما کسانیکه نیروی گذشت و سخای ذاتی ندارند و تمام جهان را بتنک چشمی خواهش طبع خود مینگرند، یعنی کسانی که نمیتوانند از خود بگذرند و هوس‌های خویش را فدای مصالح دیگران کنند، پیوسته در آن اندیشه خواب‌آلود ، در آن گرداب ناگهانی میمانند و دست و پا میزنند.

این است که همه کس روزی چند عاشق بوده است!

هیچ عشقی بکام خود نرسیده، همواره تلخی هجران توشه عاشقان بوده است و همواره این راه جز سر منزل حرمان نرسیده.

از میان این ناکامان بیشتر توانسته‌اند آرزوی خود را بآرزوی دیگر بدل کنند و اندکی نتوانسته‌اند از آن دایره تنک بیرون شوند و رخنهٔ زندان را بسوی عالم آزادی بنگرند:

در هر صورت چه گریخته ازین زندان و چه گرفتار آن، چه کسی که در آن چند روز مانده و چه کسی که زنده بدان رفته و کشته از آن بازگشته است، هر کسی که روزی چند برین خوان جگرخوارگی میهمان شده یادگار آن روزهای بند و اسیری را گرامی می شمارد. هر اشکی که برین خاک ناکامی ریخته تخمی از آن روییده و گیاهی از آن سر بر آورده است که در برابر دیدگان وی گاهی گل شکفته و گاهی غنچه خزان دیده خود را آشکار می‌سازد و وی را نمیگذارد که آن کشت زار نومیدی را فراموش کند این اوراق هم غنچه‌ای از آن کشتزار ناامیدیست که سیلی باد خزان خورده و چهره از تندباد نیلی کرده و اینک از گذشت روزگار زردشده است.

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد

دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود

۶