برگه:Farangis.pdf/۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چند سطر مقدمه

  حافظ آنساعت که این نظم پریشان مینوشت  
  طایر فکرش بدام اشتیاق افتاده بود  

آن پرندهٔ تیزپر که ناگهان از نشیمن خویش بر میخیزد و بال‌های کوچک توانای خود را بر فراز آسمان میگسترد نمی‌داند که چرا پرواز گرفته است و بکجا میرود. چندان بال و پر میزند تا دوباره گوشه‌ای از زمین او را بخود جلب کند و بر آن فرود آید. قلم نیز نمیداند که چرا بجنبش آمده است و این گامهایی که بر روی صحیفهٔ کاغذ بر میدارد او را بکدام مقصد میرساند. گاهی اندیشه‌ای یا فقط هوس و تفننی او را پیمودن راهی برمینگیزد. هوس رهسپاری مدت ها او را از این صحیفه بدان صحیفه میبرد، اشکهایی میریزد که سبب ریزش آن را نمی‌داند، ناله‌هایی میراند که سبب آن پوشیده است.

بهمین جهت هرگز از هیچ نویسنده نپرسید که پدیدآورندهٔ فلان صحیفهٔ او چه بوده است. خود نیز نمیداند یا اگر میدانسته فراموش کرده. در آن لحظه‌ای که قلم در جنبش است اندیشه‌ای برق‌آسا بر آن فرمان‌رو است، با هر کلمه‌ای که نوشته میشود اندیشه‌ای که محرک آن بوده است نابود میگردد و فکر دیگری که کلمهٔ بعد را میآورد جای آن را میگیرد. چون سخن بپایان رسید تمام آن اندیشه‌هایی که این کلمات را آفریده از لوح ضمیر نویسنده سترده گشته است. اگر آن کلمات خود ترجمان آن افکار باشد و آشکار سازد که چه چیز سبب تلقین آنها شده است آن اندیشه‌ها نیز تاجاودان میمانند ولی اگر از الفاظ نتوان بدان اندیشه‌ای که آفریدگار ایشان بوده است پی برد هرگز نویسنده خود نتواند سبب پیدا شدن این کلمات را بگوید.

صحایفی که ازین پس بنظر خوانندگان خواهد رسید از همین راه گرد آمده و بهمین نهج فراهم شده است.

قطعاً کسی یا چیزی سبب شد که طرح این کتاب را ریختم. هر صحیفه‌ای که بر آن افزودم گردآمدهٔ از علتی بود ولی در هیچیک ازین صحایف توضیحی

۴