این برگ نمونهخوانی نشدهاست.
هر که عاشق دیدیش معشوق دان | کو به نسبت هست هم این و هم آن | |||
تشنگان گر آب جویند از جهان | آب جوید هم بعالم تشنگان | |||
چونک عاشق اوست تو خاموش باش | او چو گوشت میکشد تو گوش باش | |||
بند کن چون سیل سیلانی کند | ور نه رسوایی و ویرانی کند | |||
من چه غم دارم که ویرانی بود | زیر ویران گنج سلطانی بود | |||
غرق حق خواهد که باشد غرقتر | همچو موج بحر جان زیر و زبر | |||
زیر دریا خوشتر آید یا زبر | تیر او دلکشتر آید یا سپر | |||
پاره کردهی وسوسه باشی دلا | گر طرب را باز دانی از بلا | |||
گر مرادت را مذاق شکرست | بیمرادی نه مراد دلبرست | |||
هر ستارهش خونبهای صد هلال | خون عالم ریختن او را حلال | |||
ما بها و خونبها را یافتیم | جانب جان باختن بشتافتیم | |||
ای حیات عاشقان در مردگی | دل نیابی جز که در دلبردگی | |||
من دلش جسته به صد ناز و دلال | او بهانه کرده با من از ملال | |||
گفتم آخر غرق تست این عقل و جان | گفت رو رو بر من این افسون مخوان | |||
من ندانم آنچ اندیشیدهای | ای دو دیده دوست را چون دیدهای | |||
ای گرانجان خوار دیدستی ورا | زانک بس ارزان خریدستی ورا | |||
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد | گوهری طفلی به قرصی نان دهد | |||
غرق عشقیام که غرقست اندرین | عشقهای اولین و آخرین | |||
مجملش گفتم نکردم زان بیان | ورنه هم افهام سوزد هم زبان | |||
من چو لب گویم لب دریا بود | من چو لا گویم مراد الا بود | |||
من ز شیرینی نشستم رو ترش | من ز بسیاری گفتارم خمش | |||
تا که شیرینی ما از دو جهان | در حجاب رو ترش باشد نهان |