این برگ نمونهخوانی نشدهاست.
اندرون تست آن طوطی نهان | عکس او را دیده تو بر این و آن | |||
می برد شادیت را تو شاد ازو | میپذیری ظلم را چون داد ازو | |||
ای که جان را بهر تن میسوختی | سوختی جان را و تن افروختی | |||
سوختم من سوخته خواهد کسی | تا زمن آتش زند اندر خسی | |||
سوخته چون قابل آتش بود | سوخته بستان که آتشکش بود | |||
ای دریغا ای دریغا ای دریغ | کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ | |||
چون زنم دم کتش دل تیز شد | شیر هجر آشفته و خونریز شد | |||
آنک او هشیار خود تندست و مست | چون بود چون او قدح گیرد به دست | |||
شیر مستی کز صفت بیرون بود | از بسیط مرغزار افزون بود | |||
قافیهاندیشم و دلدار من | گویدم مندیش جز دیدار من | |||
خوش نشین ای قافیهاندیش من | قافیهی دولت توی در پیش من | |||
حرف چه بود تا تو اندیشی از آن | حرف چه بود خار دیوار رزان | |||
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم | تا که بی این هر سه با تو دم زنم | |||
آن دمی کز آدمش کردم نهان | با تو گویم ای تو اسرار جهان | |||
آن دمی را که نگفتم با خلیل | و آن غمی را که نداند جبرئیل | |||
آن دمی کز وی مسیحا دم نزد | حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد | |||
ما چه باشد در لغت اثبات و نفی | من نه اثباتم منم بیذات و نفی | |||
من کسی در ناکسی در یافتم | پس کسی در ناکسی در بافتم | |||
جمله شاهان بندهی بندهی خودند | جمله خلقان مردهی مردهی خودند | |||
جمله شاهان پست پست خویش را | جمله خلقان مست مست خویش را | |||
میشود صیاد مرغان را شکار | تا کند ناگاه ایشان را شکار | |||
بیدلان را دلبران جسته بجان | جمله معشوقان شکار عاشقان |