برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۹۲

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۴
مثنوی معنوی
 

  ای دریغا مرغ خوش‌الحان من راح روح و روضه و ریحان من  
  گر سلیمان را چنین مرغی بدی کی خود او مشغول آن مرغان شدی  
  ای دریغا مرغ کارزان یافتم زود روی از روی او بر تافتم  
  ای زبان تو بس زیانی مر مرا چون توی گویا چه گویم من ترا  
۱۷۰۰  ای زبان هم آتش و هم خرمنی چند این آتش درین خرمن زنی  
  در نهان جان از تو افغان میکند گرچه هر چه گوییش آن میکند  
  ای زبان هم گنج بی‌پایان توی ای زبان هم رنج بی‌درمان توی  
  هم صفیر و خدعهٔ مرغان توی هم انیس وحشت هجران توی  
  چند امانم می‌دهی ای بی‌امان ای تو زه کرده بکین من کمان  
۱۷۰۵  نک بپرانیدهٔ مرغ مرا در چراگاه ستم کم کن چرا  
  یا جواب من بگو یا داد ده یا مرا زاسباب شادی یاد ده  
  ای دریغا نور ظلمت‌سوز من ای دریغا نور روز افروز من  
  ای دریغا مرغ خوش‌پرواز من ز انتها پریده تا آغاز من  
  عاشق رنجست نادان تا ابد خیز لا اقسم بخوان تا فی کبد  
۱۷۱۰  از کبَد فارغ بدم با روی تو وَز زبد صافی بدم در جوی تو  
  این دریغاها خیال دیدنست وز وجود نقد خود ببریدنست  
  غیرت حق بود و با حق چاره نیست کو دلی کز عشق حق صد پاره نیست  
  غیرت آن باشد که او غیر همه‌ست آنک افزون از بیان و دمدمه‌ست  
  ای دریغا اشک من دریا بدی تا نثار دلبر زیبا بدی  
۱۷۱۵  طوطی من مرغ زیرکسار من ترجمان فکرت و اسرار من  
  هرچ روزی داد و ناداد آیدم او ز اول گفته تا یاد آیدم  
  طوطئی کآید ز وحی آواز او پیش از آغاز وجود آغاز او