این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۸۲
مثنوی معنوی
گفت ای خواجه پشیمانی ز چیست | چیست آن کین خشم و غم را مقتضیست | |||||
۱۶۵۵ | گفت گفتم آن شکایتهای تو | با گروهی طوطیان همتای تو | ||||
آن یکی طوطی ز دردت بوی برد | زهرهاش بدرید و لرزید و بمرد | |||||
من پشیمان گشتم این گفتن چه بود | لیک چون گفتم پشیمانی چه سود | |||||
نکتهٔ کآن جست ناگه از زبان | همچو تیری دان که جست آن از کمان | |||||
وا نگردد از ره آن تیر ای پسر | بند باید کرد سیلی را ز سر | |||||
۱۶۶۰ | چون گذشت از سر جهانی را گرفت | گر جهان ویران کند نبود شگفت | ||||
فعل را در غیب اثرها زادنیست | وآن موالیدش بحکم خلق نیست | |||||
بیشریکی جمله مخلوق خداست | وآن موالید ار چه نسبتشان بماست | |||||
زیدِ پرانید تیری سوی عمر | عمر را بگرفت تیرش همچو نَمر | |||||
مدتی سالی همی زایید درد | دردها را آفریند حق نه مرد | |||||
۱۶۶۵ | زیدِ رامی آن دم ار مرد از وجل | دردها میزاید آنجا تا اجل | ||||
زآن موالید وجع چون مرد او | زید رامی زین سبب قتال گو | |||||
آن وجعها را بدو منسوب دار | گرچه هست آن جمله صنع کردگار | |||||
همچنین کشت و دم و دام و جماع | آن موالیدست حق را مستطاع | |||||
اولیا را هست قدرت از اله | تیر جسته باز آرندش ز راه | |||||
۱۶۷۰ | بسته درهای موالید از سبب | چون پشیمان شد ولی زآن دستِ رب | ||||
گفته ناگفته کند از فتح باب | تا از آن نه سیخ سوزد نی کباب | |||||
از همه دلها که آن نکته شنید | آن سخن را کرد محو و ناپدید | |||||
گرت برهان باید و حجت مها | بازخوان من آیةٍ او نُنسها | |||||
آیت انسوکُمُ ذِکری بخوان | قدرت نسیان نهادنشان بدان | |||||
۱۶۷۵ | چون بتذکیر و بنسیان قادرند | بر همه دلهای خلقان قاهرند |