برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۸۳

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دفتر اول
۷۵
 

سؤال کردن رسول از عمر رضی‌الله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل اجساد

  گفت یا عمر چه حکمت بود و سر حبس آن صافی درین جای کدر  ۱۵۱۵
  آب صافی در گلی پنهان شده جان صافی بستهٔ ابدان شده  
  گفت تو بحثی شگرفی میکنی معنئی را بند حرفی می‌کنی  
  حبس کردی معنئی آزاد را بند حرفی کردهٔ تو باد را  
  از برای فایده این کردهٔ تو که خود از فایده در پردهٔ  
  آنک از وی فایده زاییده شد چون نبیند آنچ ما را دیده شد  ۱۵۲۰
  صد هزاران فایده‌ست و هر یکی صد هزاران پیش آن یک اندکی  
  آن دم نطقت که جزوِ جزوهاست فایده شد کلّ کل خالی چراست  
  تو که جزوی کار تو با فایدست پس چرا در طعن کل آری تو دست  
  گفت را گر فایده نبود مگو ور بود هِل اعتراض و شکر جو  
  شکر یزدان طوق هر گردن بود نی جدال و رو ترش کردن بود  ۱۵۲۵
  گر ترش‌رو بودن آمد شکر و بس پس چو سرکه شکرگویی نیست کس  
  سرکه را گر راه باید در جگر گو بشو سرکنگبین او از شکر  
  معنی اندر شعر جز با خبط نیست چون فلاسنگست اندر ضبط نیست  

در سر آنک مَنْ اَراد اَن یَجْلِسَ مَعَ الله فَلْیَجْلِسْ مَعَ اَهْلِ التصَوَف

  آن رسول از خود بشد زین یک دو جام نی رسالت یاد ماندش نی پیام  
  واله اندر قدرت الله شد آن رسول اینجا رسید و شاه شد  ۱۵۳۰
  سیل چون آمد بدریا بحر گشت دانه چون آمد بمزرع گشت کشت  
  چون تعلق یافت نان با جانور نان مرده زنده گشت و با خبر  
  موم و هیزم چون فدای نار شد ذات ظلمانی او انوار شد