این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۶۸
مثنوی معنوی
تفسیر رجعنا من جهادالاصغر الی جهادالاکبر
ای شهان کشتیم ما خصم برون | ماند خصمی زو بتر در اندرون | |||||
کشتن این کار عقل و هوش نیست | شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست | |||||
۱۳۷۵ | دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست | کو بدریاها نگردد کم و کاست | ||||
هفت دریا را در آشامد هنوز | کم نگردد سوزش آن خلقسوز | |||||
سنگها و کافران سنگ دل | اندر آیند اندرو زار و خجل | |||||
هم نگردد ساکن از چندین غذا | تا ز حق آید مر او را این ندا | |||||
سیر گشتی سیر گوید نی هنوز | اینت آتش اینت تابش اینت سوز | |||||
۱۳۸۰ | عالمی را لقمه کرد و در کشید | معدهاش نعرهزنان هل من مزید | ||||
حق قدم بر وی نهد از لامکان | آنگه او ساکن شود از کن فکان | |||||
چونک جزو دوزخست این نفس ما | طبع کل دارند جملهٔ جزوها | |||||
اینقدم حق را بود کو را کشد | غیر حق خود کی کمان او کشد | |||||
در کمان ننهند الا تیر راست | اینکمان را بازگون کژ تیرهاست | |||||
۱۳۸۵ | راست شو چون تیر و واره از کمان | کز کمان هر راست بجهد بیگمان | ||||
چونک واگشتم ز پیکار برون | روی آوردم بپیکار درون | |||||
قد رجعنا من جهاد الاصغریم | با نبی اندر جهاد اکبریم | |||||
قوّت از حق خواهم و توفیق و لاف | تا بسوزن بر کنم این کوه قاف | |||||
سهل شیری دان که صفها بشکند | شیر آنست آن که خود را بشکند |
آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه و دیدن او کرامات عمر رضیالله عنه
۱۳۹۰ | تا عمر آمد ز قیصر یک رسول | در مدینه از بیابان نغول | ||||
گفت کو قصر خلیفه ای حشم | تا من اسب و رخت را آنجا کشم |