این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۶۳
گفت پیغامبر به تمییز کسان | مرء مخفی لدی طیّاللسان | ۱۲۷۰ | ||
رنگ او از حال دل دارد نشان | رحمتم کن مهر من در دل نشان | |||
رنگ روی سرخ دارد بانگ شکر | بانگ روی زرد باشد صبر و نکر | |||
در من آمد آنک دست و پا ببرد | رنگ رو و قوت و سیما ببرد | |||
آنک در هر چه درآید بشکند | هر درخت از بیخ و بن او بر کند | |||
در من آمد آنک از وی گشت مات | آدمی و جانور جامد نبات | ۱۲۷۵ | ||
این خود اجزا اند کلیات ازو | زرد کرده رنگ و فاسد کرده بو | |||
تا جهان گه صابرست و گه شکور | بوستان گه حله پوشد گاه عور | |||
آفتابی کو بر آید نارگون | ساعتی دیگر شود او سرنگون | |||
اختران تافته بر چار طاق | لحظه لحظه مبتلای احتراق | |||
ماه کو افزود ز اختر در جمال | شد ز رنج دق مانند خیال | ۱۲۸۰ | ||
این زمین با سکون با ادب | اندر آرد زلزلهش در لرز تب | |||
ای بساُ که زین بلای مُر دریگ | گشته است اندر جهان او خرد و ریگ | |||
این هوا با روح آمد مقترن | چون قضا آید وبا گشت و عفن | |||
آب خوش کو روح را همشیره شد | در غدیری زرد و تلخ و تیره شد | |||
آتشی کو باد دارد در بروت | هم یکی بادی برو خواند یموت | ۱۲۸۵ | ||
حال دریا ز اضطراب و جوش او | فهم کن تبدیلهای هوش او | |||
چرخ سرگردان که اندر جست و جوست | حال او چون حال فرزندان اوست | |||
گه حضیض و گاه اوسط گاه اوج | اندرو از سعد و نحسی فوج فوج | |||
خود ای جزوی ز کلها مختلط | فهم میکن حالت هر منبسط | |||
چونک کلیات را رنجست و درد | جزو ایشان چون نباشد رویزرد | |||
خاصه جزوی کو ز اضدادست جمع | ز آب و خاک و آتش و بادست جمع |