این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۵۴
مثنوی معنوی
اینک این دریا و این کشتی و من | مرد کشتیبان و اهل و رأیزن | |||
۱۰۸۵ | بر سر دریا همی راند او عَمد | مینمودش آنقدر بیرون ز حد | ||
بود بیحد آن چنین نسبت بدو | آن نظر که بیند آنرا راست کو | |||
عالمش چندان بود کش بینش است | چشم چندین بحر همچندینش است | |||
صاحب تأویل باطل چون مگس | وهم او بول خر و تصویر خس | |||
گر مگس تأویل بگذارد برای | آن مگس را بخت گرداند همای | |||
۱۰۹۰ | آن مگس نبود کش این عبرت بود | روح او نی در خور صورت بود |
تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش
همچو آن خرگوش کو بر شیر زد | روح او کی بود اندر خورد قد | |||
شیر میگفت از سر تیزی و خشم | کز ره گوشم عدو بر بست چشم | |||
مکرهای جبریانم بسته کرد | تیغ چوبینشان تنم را خسته کرد | |||
زین سپس من نشنوم آن دمدمه | بانگ دیوانست و غولان آن همه | |||
۱۰۹۵ | بر دران ای دل تو ایشان را مهایست | پوستشان برکن کشان جز پوست نیست | ||
پوست چه بود گفتهای رنگ رنگ | چون زره بر آب کش نبود درنگ | |||
اینسخن چون پوست و معنی مغز دان | اینسخن چون نقش و معنی همچو جان | |||
پوست باشد مغز بد را عیبپوش | مغز نیکو را ز غیرت غیبپوش | |||
چون قلم از باد بد دفتر ز آب | هرچ بنویسی فنا گردد شتاب | |||
۱۱۰۰ | نقش آبست ار وفا جویی از آن | باز گردی دستهای خود گزان | ||
باد در مردم هوا و آرزوست | چون هوا بگذاشتی پیغام هوست | |||
خوش بود پیغامهای کردگار | کو ز سر تا پای باشد پایدار | |||
خطبهٔ شاهان بگردد و آن کیا | جز کیا و خطبهای انبیا | |||
زآنک بوش پادشاهان از هواست | بارنامهٔ انبیا از کبریاست |