برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۵۹

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دفتر اول
۵۱
 

  جان کمست آن صورت با تاب را رو بجو آن گوهر کم‌یاب را  
  شد سر شیران عالم جمله پست چون سگ اصحاب را دادند دست  
  چه زیانستش از آن نقش نفور چونک جانش غرق شد در بحر نور  
  وصف صورت نیست اندر خامها عالم و عادل بود در نامها  ۱۰۲۵
  عالم و عادل همه معنیست و بس کش نیابی در مکان و پیش و پس  
  می‌زند بر تن ز سوی لامکان می‌نگنجد در فلک خورشید جان  

ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانش

  این سخن پایان ندارد هوش‌دار هوش سوی قصهٔ خرگوش دار  
  گوش خر بفروش و دیگر گوش خر کین سخن را در نیابد گوشِ خر  ۱۰۳۰
  رو تو روبه بازی خرگوش بین شیر گیری سازی خرگوش بین  
  خاتم ملک سلیمانست علم جمله عالم صورت و جانست علم  
  آدمی را زین هنر بیچاره گشت خلق دریاها و خلق کوه و دشت  
  زو پلنگ و شیر ترسان همچو موش زو نهنگ بحر در صفرا و جوش  
  زو پری و دیو ساحل‌ها گرفت هر یکی در جای پنهان جا گرفت  
  آدمی را دشمن پنهان بسیست آدمیّ باحذر عاقل کسیست  ۱۰۳۵
  خلق پنهان زشتشان و خوبشان می‌زند در دل بهر دم کوبشان  
  بهر غسل ار در روی در جویبار بر تو آسیبی زند در آب خار  
  گر چه پنهان خار در آبست پست چونکه در تو میخلد دانی که هست  
  خار خار وحیها و وسوسه از هزاران کس بود نه یک کسه  
  باش تا حسهای تو مبدل شود تا ببینیشان و مشکل حل شود  ۱۰۴۰
  تا سخنهای کیان رد کردهٔ تا کیانرا سرور خود کردهٔ  

باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سرّ اندیشهٔ او را

  بعد از آن گفتند کای خرگوش چست در میان آر آنچ در ادراک تست