برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۵۷

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دفتر اول
۴۹
 

  این جهان زندان و ما زندانیان حفره کن زندان و خود را وا رهان  
  چیست دنیا از خدا غافل بُدن بی قماش و نقره و میزان و زن  
  مال را کز بهر دین باشی حَمول نعم مالٌ صالحٌ خواندش رسول  
  آب در کشتی هلاک کشتی است آب اندر زیر کشتی پُشتی است  ۹۸۵
  چونک مال و ملک را از دل براند زآنسلیمان خویش جز مسکین نخواند  
  کوزهٔ سربسته اندر آب رفت از دل پر باد فوق آب رفت  
  باد درویشی چو در باطن بود بر سر آب جهان ساکن بود  
  گر چه جمله این جهان ملک ویست ملک در چشم دل او لاشی است  
  پس دهان دل ببند و مهر کن پر کنش از باد گیر من لدن  ۹۹۰
  جهد حقست و دوا حقست و درد منکر اندر جحدِ جهدش جهد کرد  

مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل

  زین نمط بسیار برهان گفت شیر کز جواب آن جبریان گشتند سیر  
  روبه و آهو و خرگوش و شغال جبر را بگذاشتند و قیل و قال  
  عهدها کردند با شیر ژیان کاندرین بیعت نیفتد در زیان  
  قسم هر روزش بیاید بی‌جگر حاجتش نبود تقاضایی دگر  ۹۹۵
  قرعه بر هرک فتادی روز روز سوی آن شیر او دویدی همچو یوز  
  چون بخرگوش آمد این ساغر بدور بانگ زد خرگوش آخر چند جور  

انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تأخیر رفتن بر شیر

  قوم گفتندش که چندین گاه ما جان فدا کردیم در عهد و وفا  
  تو مجو بدنامی ما ای عنود تا نرنجد شیر رَو رَو زود زود  

جواب خرگوش نخچیران را

  گفت ای یاران مرا مهلت دهید تا بمکرم از بلا بیرون جهید  ۱۰۰۰