این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۴۸
مثنوی معنوی
ترس درویشی مثال آن هراس | حرص و کوشش را تو هندستان شناس | |||||
باد را فرمود تا او را شتاب | برد سوی قعر هندستان بر آب | |||||
روز دیگر وقت دیوان و لقا | پس سلیمان گفت عزرائیل را | |||||
۹۶۵ | کآن مسلمان را بخشم از بهر آن | بنگریدی تا شد آواره ز خان | ||||
گفت من از خشم کی کردم نظر | از تعجب دیدمش در رهگذر | |||||
که مرا فرمود حق کهامروز هان | جان او را تو بهندستان ستان | |||||
از عجب گفتم گر او را صد پرست | او بهندستان شدن دور اندرست | |||||
تو همه کار جهانرا همچنین | کن قیاس و چشم بگشا ببین | |||||
۹۷۰ | از که بگریزیم از خود ای مُحال | از کی برباییم از حق ای وبال |
باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن
شیر گفت آری ولیکن هم ببین | جهدهای انبیا و مؤمنین | |||||
حق تعالی جهدشان را راست کرد | آنچ دیدند از جفا و گرم و سرد | |||||
حیلهاشان جمله حال آمد لطیف | کل شیء مِن ظریفُ هو ظریف | |||||
دامهاشان مرغ گردونی گرفت | نقصهاشان جمله افزونی گرفت | |||||
۹۷۵ | جهد میکن تا توانی ای کیا | در طریق انبیا و اولیا | ||||
با قضا پنجه زدن نبود جهاد | زآنک این را هم قضا بر ما نهاد | |||||
کافرم من گر زیان کردست کس | در ره ایمان و طاعت یک نفس | |||||
سر شکسته نیست این سر را مبند | یک دو روزی جهد کن باقی بخند | |||||
بد محالی جست کو دنیا بجست | نیک حالی جست کو عقبی بجست | |||||
۹۸۰ | مکرها در کسب دنیا باردست | مکرها در ترک دنیا واردست | ||||
مکر آن باشد که زندان حُفره کرد | آنک حفرهٔ بست آنمکریست سرد |