برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۴۳

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دفتر اول
۳۵
 

  آن امیران دگر یک یک قطار برکشیده تیغ‌های آبدار  
  هر یکی را تیغ و طوماری بدست درهم افتادند چون پیلان مست  
  صد هزاران مرد ترسا کشته شد تا ز سرهای بریده پُشته شد  
  خون روانشد همچو سیل از چپ و راست کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست  
  تخمهای فتنه‌ها کو کشته بود آفت سرهای ایشان گشته بود  ۷۰۵
  جوزها بشکست و آن کان مغز داشت بعد کشتن روح پاک نغز داشت  
  کشتن و مردن که بر نقش تنست چون انار و سیب را بشکستنست  
  آنچ شیرینست آن شد ناردانگ وآنک پوسیده‌ست نبود غیر بانگ  
  آنچ با معنیست خود پیدا شود وآنچ پوسیده‌ست او رسوا شود  
  رو بمعنی کوش ای صورت‌پرست زآنک معنی بر تن صورت پرست  ۷۱۰
  همنشین اهل معنی باش تا هم عطا یابی و هم باشی فتا  
  جان بی‌معنی در این تن بی‌خلاف هست همچون تیغ چوبین در غلاف  
  تا غلاف اندر بود باقیمتست چون برون شد سوختن را آلتست  
  تیغ چوبین را مبر در کارزار بنگر اول تا نگردد کار زار  
  گر بود چوبین برو دیگر طلب ور بود الماس پیش آ با طرب  ۷۱۵
  تیغ در زرادخانهٔ اولیاست دیدن ایشان شما را کیمیاست  
  جمله دانایان همین گفته همین هست دانا رحمة للعالمین  
  گر اناری می‌خری خندان بخر تا دهد خنده ز دانهٔ او خبر  
  ای مبارک خنده‌اش کو از دهان می‌نماید دل چو دُر از دُرج جان  
  نامبارک خندهٔ آن لاله بود کز دهان او سیاهی دل نمود  ۷۲۰
  نار خندان باغ را خندان کند صحبت مردانت از مردان کند  
  گر تو سنگ صخره و مرمر شوی چون بصاحب دل رسی گوهر شوی