این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۱۹
فضل طاعت را نجستندی ازو | عیب ظاهر را بجستندی که کو | |||||
مو بمو ذره بذره مکر نفس | میشناسیدند چون گل از کرفس | |||||
موشکافان صحابه هم در آن | وعظ ایشان خیره گشتندی بجان | ۳۷۰ |
متابعت کردن نصارا وزیر را
دل بدو دادند ترسایان تمام | خود چه باشد قوت تقلید عام | |||||
در درون سینه مهرش کاشتند | نایب عیسیش میپنداشتند | |||||
او بسرّ دجال یک چشم لعین | ای خدا فریاد رس نعمالمعین | |||||
صد هزاران دام و دانهست ای خدا | ما چو مرغان حریص بینوا | |||||
دم بدم ما بستهٔ دام نویم | هر یکی گر باز و سیمرغی شویم | ۳۷۵ | ||||
میرهانی هر دمی ما را و باز | سوی دامی میرویم ای بینیاز | |||||
ما درین انبار گندم میکنیم | گندم جمع آمده گم میکنیم | |||||
مینیندیشیم آخر ما بهوش | کین خلل در گندمست از مکر موش | |||||
موش تا انبار ما حفره زدست | وز فنش انبار ما ویران شدست | |||||
اول ای جان دفع شر موش کن | وآنگهان در جمع گندم جوش کن | ۳۸۰ | ||||
بشنو از اخبار آن صدر صدور | لا صَلوةَ تمّ الا بالحُضور | |||||
گر نه موشی دزد در انبار ماست | گندم اعمال چل ساله کجاست | |||||
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا | جمع مینآید درین انبار ما | |||||
بس ستارهٔ آتش از آهن جهید | وآن دل سوزیده پذرفت و کشید | |||||
لیک در ظلمت یکی دزدی نهان | مینهد انگشت بر استارگان | ۳۸۵ | ||||
میکشد استارگان را یک بیک | تا که نفروزد چراغی از فلک | |||||
گر هزاران دام باشد در قدم | چون تو با مایی نباشد هیچ غم | |||||
هر شبی از دام تن ارواح را | میرهانی میکنی الواح را |