برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۷۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

  مرغ پری زد مرورا کور کرد نک فرو بردش به قعر مرگ و درد  
  هین به عکسی یا به ظنی هم شما در میفتید از مقامات سما  
  گرچه هاروتید و ماروت و فزون از همه بر بام نحن الصافون  
  بر بدیهای بدان رحمت کنید بر منی و خویش‌بین لعنت کنید  
  هین مبادا غیرت آید از کمین سرنگون افتید در قعر زمین  
  هر دو گفتند ای خدا فرمان تراست بی امان تو امانی خود کجاست  
  این همی گفتند و دلشان می‌طپید بد کجا آید ز ما نعم العبید  
  خار خار دو فرشته هم نهشت تا که تخم خویش‌بینی را نکشت  
  پس همی گفتند کای ارکانیان بی خبر از پاکی روحانیان  
  ما برین گردون تتقها می‌تنیم بر زمین آییم و شادروان زنیم  
  عدل توزیم و عبادت آوریم باز هر شب سوی گردون بر پریم  
  تا شویم اعجوبه‌ی دور زمان تا نهیم اندر زمین امن و امان  
  آن قیاس حال گردون بر زمین راست ناید فرق دارد در کمین  
  بشنو الفاظ حکیم پرده‌ای سر همانجا نه که باده خورده‌ای  
  چونک از میخانه مستی ضال شد تسخر و بازیچه‌ی اطفال شد  
  می‌فتد او سو به سو بر هر رهی در گل و می‌خنددش هر ابلهی  
  او چنین و کودکان اندر پیش بی‌خبر از مستی و ذوق میش  
  خلق اطفالند جز مست خدا نیست بالغ جز رهیده از هوا  
  گفت دنیا لعب و لهوست و شما کودکیت و راست فرماید خدا  
  از لعب بیرون نرفتی کودکی بی ذکات روح کی باشد ذکی