برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۷۶

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی نشده‌است.
 

  کین نمازم را میامیز ای خدا با نماز ضالین و اهل ریا  
  از قیاسی که بکرد آن کر گزین صحبت ده‌ساله باطل شد بدین  
  خاصه ای خواجه قیاس حس دون اندر آن وحیی که هست از حد فزون  
  گوش حس تو به حرف ار در خورست دان که گوش غیب‌گیر تو کرست  
  اول آن کس کین قیاسکها نمود پیش انوار خدا ابلیس بود  
  گفت نار از خاک بی شک بهترست من ز نار و او ز خاک اکدرست  
  پس قیاس فرع بر اصلش کنیم او ز ظلمت ما ز نور روشنیم  
  گفت حق نه بلک لا انساب شد زهد و تقوی فضل را محراب شد  
  این نه میراث جهان فانی است که به انسابش بیابی جانی است  
  بلک این میراثهای انبیاست وارث این جانهای اتقیاست  
  پور آن بوجهل شد ممن عیان پور آن نوح نبی از گمرهان  
  زاده‌ی خاکی منور شد چو ماه زاده‌ی آتش توی رو روسیاه  
  این قیاسات و تحری روز ابر یا بشب مر قبله را کردست حبر  
  لیک با خورشید و کعبه پیش رو این قیاس و این تحری را مجو  
  کعبه نادیده مکن رو زو متاب از قیاس الله اعلم بالصواب  
  چون صفیری بشنوی از مرغ حق ظاهرش را یاد گیری چون سبق  
  وانگهی از خود قیاساتی کنی مر خیال محض را ذاتی کنی  
  اصطلاحاتیست مر ابدال را که نباشد زان خبر اقوال را  
  منطق الطیری به صوت آموختی صد قیاس و صد هوس افروختی  
  همچو آن رنجور دلها از تو خست کر بپندار اصابت گشته مست  
  کاتب آن وحی زان آواز مرغ برده ظنی کو بود همباز مرغ