این برگ نمونهخوانی نشدهاست.
هش چه باشد عقل کل هوشمند | هوش جزوی هش بود اما نژند | |||||
جمله حیوانات وحشی ز آدمی | باشد از حیوان انسی در کمی | |||||
خون آنها خلق را باشد سبیل | زانک وحشیاند از عقل جلیل | |||||
عزت وحشی بدین افتاد پست | که مر انسان را مخالف آمدست | |||||
پس چه عزت باشدت ای نادره | چون شدی تو حمر مستنفره | |||||
خر نشاید کشت از بهر صلاح | چون شود وحشی شود خونش مباح | |||||
گرچه خر را دانش زاجر نبود | هیچ معذورش نمیدارد ودود | |||||
پس چو وحشی شد از آن دم آدمی | کی بود معذور ای یار سمی | |||||
لاجرم کفار را شد خون مباح | همچو وحشی پیش نشاب و رماح | |||||
جفت و فرزندانشان جمله سبیل | زانک بیعقلند و مردود و ذلیل | |||||
باز عقلی کو رمد از عقل عقل | کرد از عقلی به حیوانات نقل |
همچو هاروت و چو ماروت شهیر | از بطر خوردند زهرآلود تیر | |||||
اعتمادی بودشان بر قدس خویش | چیست بر شیر اعتماد گاومیش | |||||
گرچه او با شاخ صد چاره کند | شاخ شاخش شیر نر پاره کند | |||||
گر شود پر شاخ همچون خارپشت | شیر خواهد گاو را ناچار کشت | |||||
گرچه صرصر پس درختان میکند | با گیاه تر وی احسان میکند | |||||
بر ضعیفی گیاه آن باد تند | رحم کرد ای دل تو از قوت ملند | |||||
تیشه را ز انبوهی شاخ درخت | کی هراس آید ببرد لخت لخت | |||||
لیک بر برگی نکوبد خویش را | جز که بر نیشی نکوبد نیش را | |||||
شعله را ز انبوهی هیزم چه غم | کی رمد قصاب از خیل غنم |