این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۵
بیادب تنها نه خود را داشت بد | بلکه آتش در همه آفاق زد | |||||
مایده از آسمان در میرسید | بیصداع و بی فروخت و بیخرید | ۸۰ | ||||
در میان قوم موسی چند کس | بیادب گفتند کو سیر و عدس | |||||
منقطع شد نان و خوان از آسمان | ماند رنج زرع و بیل و داسمان | |||||
باز عیسی چون شفاعت کرد حق | خوان فرستاد و غنیمت بر طبق | |||||
باز گستاخان ادب بگذاشتند | چون گدایان زَلّها برداشتند | |||||
لابه کرده عیسی ایشان را که این | دایمست و کم نگردد از زمین | ۸۵ | ||||
بدگمانی کردن و حرصآوری | کفر باشد پیش خوان مهتری | |||||
زآن گدارویان نادیده ز آز | آن در رحمت بر ایشان شد فراز | |||||
ابر بر ناید پی منع زکات | وز زنا افتد وبا اندر جهات | |||||
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم | آن ز بیباکی و گستاخیست هم | |||||
هر که بیباکی کند در راه دوست | رهزن مردان شد و نامرد اوست | ۹۰ | ||||
از ادب پر نور گشتست این فلک | وز ادب معصوم و پاک آمد ملک | |||||
بد ز گستاخی کسوف آفتاب | شد عزازیلی ز جرأت ردّ باب |
ملاقات پادشاه با آن طبیب الهی که در خوابش بشارت داده بودند بملاقات او
دست بگشاد و کنارانش گرفت | همچو عشق اندر دل و جانش گرفت | |||||
دست و پیشانیش بوسیدن گرفت | از مقام و راه پرسیدن گرفت | |||||
پرس پرسان میکشیدش تا بصدر | گفت گنجی یافتم آخر بصبر | ۹۵ | ||||
گفت ای هدیهٔ حق و دفع حرج | معنی ألصبرُ مِفتاحُ الفَرج | |||||
ای لقای تو جواب هر سؤال | مشکل از تو حل شود بی قیل و قال |