برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۲۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

  گفت پیغامبر که زن بر عاقلان غالب آید سخت و بر صاحب‌دلان  
  باز بر زن جاهلان چیره شوند زانک ایشان تند و بس خیره روند  
  کم بودشان رقت و لطف و وداد زانک حیوانیست غالب بر نهاد  
  مهر و رقت وصف انسانی بود خشم و شهوت وصف حیوانی بود  
  پرتو حقست آن معشوق نیست خالقست آن گوییا مخلوق نیست  
  مرد زان گفتن پیشمان شد چنان کز عوانی ساعت مردن عوان  
  گفت خصم جان جان چون آمدم بر سر جان من لگدها چون زدم  
  چون قضا آید فرو پوشد بصر تا نداند عقل ما پا را ز سر  
  چون قضا بگذشت خود را می‌خورد پرده بدریده گریبان می‌درد  
  مرد گفت ای زن پیشمان می‌شوم گر بدم کافر مسلمان می‌شوم  
  من گنه‌کار توم رحمی بکن بر مکن یکبارگیم از بیخ و بن  
  کافر پیر ار پشیمان می‌شود چونک عذر آرد مسلمان می‌شود  
  حضرت پر رحمتست و پر کرم عاشق او هم وجود و هم عدم  
  کفر و ایمان عاشق آن کبریا مس و نقره بنده‌ی آن کیمیا  
  مرد زان گفتن پیشمان شد چنان کز عوانی ساعت مردن عوان  
  گفت خصم جان جان چون آمدم بر سر جان من لگدها چون زدم  
  چون قضا آید فرو پوشد بصر تا نداند عقل ما پا را ز سر  
  چون قضا بگذشت خود را می‌خورد پرده بدریده گریبان می‌درد  
  مرد گفت ای زن پیشمان می‌شوم گر بدم کافر مسلمان می‌شوم  
  من گنه‌کار توم رحمی بکن بر مکن یکبارگیم از بیخ و بن  
  کافر پیر ار پشیمان می‌شود چونک عذر آرد مسلمان می‌شود  
  حضرت پر رحمتست و پر کرم عاشق او هم وجود و هم عدم  
  کفر و ایمان عاشق آن کبریا مس و نقره بنده‌ی آن کیمیا  
  موسی و فرعون معنی را رهی ظاهر آن ره دارد و این بی‌رهی