این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۱۱۳
سالها بر وعدهٔ فردا کسان | گرد آن در گشته فردا نارسان | |||||
دیر باید تا که سرّ آدمی | آشکارا گردد از بیش و کمی | ۲۲۸۰ | ||||
زیر دیوار بدن گنجست یا | خانهٔ مارست و مور و اژدها | |||||
چونک پیدا گشت کو چیزی نبود | عمر طالب رفت آگاهی چه سود |
در بیان آنکه نادر افتد که مریدی در مدعی مزور اعتقاد بصدق بندد که او کسیست و بدین اعتقاد بمقامی برسد که شیخش در خواب ندیده باشد و آب و آتش او را گزند نکند و شیخش را گزند کند ولیکن بنادر باشد
لیک نادر طالب آید کز فروغ | در حق او نافع آید آن دروغ | |||||
او بقصد نیک خود جایی رسد | گرچه جان پنداشت و آن آمد جسد | |||||
چون تحری در دل شب قبله را | قبله نی و آن نماز او روا | ۲۲۸۵ | ||||
مدعی را قحط جان اندر سِر است | لیک ما را قحط نان بر ظاهرست | |||||
ما چرا چون مدعی پنهان کنیم | بهر ناموس مزور جان کنیم |
صبر فرمودن اعرابی زن را و فضیلت صبر و فقر گفتن با زن خود
شوی گفتش چند جویی دخل و کشت | خود چه ماند از عمر افزونتر گذشت | |||||
عاقل اندر بیش و نقصان ننگرد | زآنک هر دو همچو سیلی بگذرد | |||||
خواه صاف و خواه سیل تیرهرو | چون نمیپاید دمی از وی مگو | ۲۲۹۰ | ||||
اندرین عالم هزاران جانور | میزید خوشعیش بی زیر و زبر | |||||
شکر میگوید خدا را فاخته | بر درخت و برگِ شب ناساخته | |||||
حمد میگوید خدا را عندلیب | کاعتماد رزق بر تست ای مجیب | |||||
باز دست شاه را کرده نوید | از همه مردار ببریده امید | |||||
همچنین از پشهگیری تا بپیل | شد عیال الله و حق نعم المعیل | ۲۲۹۵ |