برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۲

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۴
مثنوی معنوی
 

  ای همیشه حاجت ما را پناه بار دیگر ما غلط کردیم راه  
۶۰  لیک گفتی گرچه می‌دانم سِرت زود هم پیدا کنش بر ظاهرت  
  چون برآورد از میان جان خروش اندر آمد بحر بخشایش بجوش  
  در میان گریه خوابش در ربود دید در خواب او که پیری رو نمود  
  گفت ای شه مژده حاجاتت رواست گر غریبی آیدت فردا ز ماست  
  چونک آید او حکیمی حاذقست صادقش دان کو امین و صادقست  
۶۵  در علاجش سحر مطلق را ببین در مزاجش قدرت حق را ببین  
  چون رسید آن وعده‌گاه و روز شد آفتاب از شرق اخترسوز شد  
  بود اندر منظره شه منتظر تا ببیند آنچ بنمودند سر  
  دید شخصی فاضلی پر مایهٔ آفتابی در میان سایهٔ  
  می‌رسید از دور مانند هلال نیست بود و هست بر شکل خیال  
۷۰  نیست‌وش باشد خیال اندر روان تو جهانی بر خیالی بین روان  
  بر خیالی صلحشان و جنگشان وز خیالی فخرشان و ننگشان  
  آن خیالاتی که دام اولیاست عکس مه‌رویان بستان خداست  
  آن خیالی که شه اندر خواب دید در رخ مهمان همی آمد پدید  
  شه بجای حاجبان فا پیش رفت پیش آن مهمان غیب خویش رفت  
۷۵  هر دو بحری آشنا آموخته هر دو جان بی دوختن بر دوخته  
  گفت معشوقم تو بودستی نه آن لیک کار از کار خیزد در جهان  
  ای مرا تو مصطفی من چو عمر از برای خدمتت بندم کمر  

از خداوند ولی التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌ادبی

  از خدا جوییم توفیق ادب بی‌ادب محروم شد از لطف رب