برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۱۴

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۰۶
مثنوی معنوی
 

  همچنان کز بیم آدم دیو و دد در جزایرها رمیدند از حسد  
  هم ز بیم معجزات انبیا سر کشیده منکران زیر گیا  
  تا بناموس مسلمانی زیند در تسلس تا ندانی که کیند  
  همچو قلابان بر آن نقد تباه نقره می‌مالند و نام پادشاه  
۲۱۵۰  ظاهر الفاظشان توحید و شرع باطن آن همچو در نان تخم صرع  
  فلسفی را زهره نی تا دم زند دم زند دین حقش بر هم زند  
  دست و پای او جماد و جان او هر چه گوید آندو در فرمان او  
  با زبان گر چه که تهمت می‌نهند دست و پاهاشان گواهی می‌دهند  

اظهار معجزهٔ پیغامبر علیه‌السلام بسخن آمدن سنگ‌ریزه در دست ابوجهل علیه‌اللعنه و گواهی دادن سنگریزه بر حقیقت محمد علیه الصلوة والسلام

  سنگها اندر کف بوجهل بود گفت ای احمد بگو این چیست زود  
۲۱۵۵  گر رسولی چیست در مشتم نهان چون خبر داری ز راز آسمان  
  گفت چون خواهی بگویم آن چهاست یا بگوید آنکه ما حقیم و راست  
  گفت بوجهل این دوم نادرترست گفت آری حق از آن قادرترست  
  از میان مشت او هر پاره سنگ در شهادت گفتن آمد بی درنگ  
  لا اله گفت الا الله گفت گوهر احمد رسول الله سفت  
۲۱۶۰  چون شنید از سنگ‌ها بوجهل این زد ز خشم آنسنگها را بر زمین  

بقیهٔ قصهٔ مطرب و پیغام رسانیدن امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه با او آنچ هاتف آواز داد

  باز گرد و حال مطرب گوش‌دار زآنک عاجز گشت مطرب ز انتظار  
  بانگ آمد مر عمر را کای عمر بندهٔ ما را ز حاجت باز خر