این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۱۰۵
گر نیندی واقفان امر کن | در جهان رد گشته بودی اینسخن | |||||
صد هزاران ز اهل تقلید و نشان | افگند در قعر یک آسیبشان | ۲۱۲۵ | ||||
که بظن تقلید و استدلالشان | قایمست و جمله پر و بالشان | |||||
شبههٔ انگیزد آن شیطان دون | در فتند این جمله کوران سرنگون | |||||
پای استدلالیان چوبین بود | پای چوبین سخت بی تمکین بود | |||||
غیر آن قطب زمان دیده ور | کز ثباتش کوه گردد خیره سر | |||||
پای نابینا عصا باشد عصا | تا نیفتد سرنگون او بر حصا | ۲۱۳۰ | ||||
آنسواری کو سپه را شد ظفر | اهل دین را کیست سلطان بصر | |||||
با عصا کوران اگر ره دیدهاند | در پناه خلق روشن دیدهاند | |||||
گر نه بینایان بدندی و شهان | جمله کوران مردهاندی در جهان | |||||
نه ز کوران کشت آید نه درود | نه عمارت نه تجارت ها و سود | |||||
گر نکردی رحمت و افضالتان | در شکستی چوب استدلالتان | ۲۱۳۵ | ||||
این عصا چه بود قیاسات و دلیل | آن عصا که دادشان بینا جلیل | |||||
چون عصا شد آلت جنگ و نفیر | آن عصا را خرد بشکن ای ضریر | |||||
او عصاتان داد تا پیش آمدیت | آن عصا از خشم هم بر وی زدیت | |||||
حلقهٔ کوران بچه کار اندرید | دیدبان را در میانه آورید | |||||
دامن او گیر کو دادت عصا | در نگر کآدم چها دید از عصی | ۲۱۴۰ | ||||
معجزهٔ موسی و احمد را نگر | چون عصا شد مار و استن با خبر | |||||
از عصا ماری و از استن حنین | پنج نوبت میزنند از بهر دین | |||||
گر نه نامعقول بودی این مزه | کی بدی حاجت بچندین معجزه | |||||
هرچ معقولست عقلش میخورد | بی بیان معجزه بی جرّ و مد | |||||
این طریق بکر نامعقول بین | در دل هر مقبلی مقبول بین | ۲۱۴۵ |