برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دفتر اول
۳
 

  مرغ جانش در قفس چون می‌طپید داد مال و آن کنیزک را خرید  
  چون خرید او را و برخوردار شد آن کنیزک از قضا بیمار شد  ۴۰
  آن یکی خر داشت و پالانش نبود یافت پالان گرگ خر را در ربود  
  کوزه بودش آب می‌نآمد بدست آبرا چون یافت خود کوزه شکست  
  شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست گفت جان هر دو در دست شماست  
  جان من سهلست جان جانم اوست دردمند و خسته‌ام درمانم اوست  
  هر که درمان کرد مر جان مرا برد گنج وُ درّ و مرجان مرا  ۴۵
  جمله گفتندش که جانبازی کنیم فهم گرد آریم و انبازی کنیم  
  هر یکی از ما مسیح عالمیست هر الم را در کف ما مرهمیست  
  گر خدا خواهد نگفتند از بطر پس خدا بنمودشان عجز بشر  
  ترک استثنا مرادم قسوتیست نی همین گفتن که عارض حالتیست  
  ای بسا نآورده استثنا بگفت جان او با جان استثناست جفت  ۵۰
  هرچ کردند از علاج و از دوا گشت رنج افزون و حاجت ناروا  
  آن کنیزک از مرض چون موی شد چشم شه از اشک خون چون جوی شد  
  از قضا سرکنگبین صفرا نمود روغن بادام خشکی می‌فزود  
  از هلیله قبض شد اطلاق رفت آب آتش را مدد شد همچو نفت  

ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک بر پادشاه و روی آوردن پادشاه بدرگاه خدا و خواب دیدن شاه ولی را

  شه چو عجز آن حکیمان را بدید پا برهنه جانب مسجد دوید  ۵۵
  رفت در مسجد سوی محراب شد سجده‌گاه از اشک شه پر آب شد  
  چون بخویش آمد ز غرقاب فنا خوش زبان بگشاد در مدح و ثنا  
  کای کمینه بخششت ملک جهان من چگویم چون تو میدانی نهان