برگه:DowreKamelMasnavi.pdf/۱۰۴

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۹۶
مثنوی معنوی
 

  چون چراغی نور شمعی را کشید هرک دید آن را یقین آن شمع دید  
  همچنین تا صد چراغ ار نقل شد دیدن آخر لقای اصل شد  
  خواه از نور پسین بستان بجان هیچ فرقی نیست خواه از شمعدان  
۱۹۵۰  خواه بین نور از چراغ آخرین خواه بین نورش ز شمع عابرین  

در بیان این حدیث که ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها

  گفت پیغمبر که نفحتهای حق اندرین ایام می‌آرد سبق  
  گوش و هش دارید این اوقات را در ربایید این چنین نفحات را  
  نفحه آمد مر شما را دید و رفت هر کرا میخواست جان بخشید و رفت  
  نفحهٔ دیگر رسید آگاه باش تا ازین هم وانمانی خواجه‌تاش  
۱۹۵۵  جان آتش یافت زو آتش کشی جان مرده یافت در خود جنبشی  
  تازگی و جنبش طوبیست این همچو جنبشهای حیوان نیست این  
  گر در افتد در زمین و آسمان زهرهاشان آب گردد در زمان  
  خود ز بیم این دم بی‌منتها باز خوان فأَبین اَنْ یحملنها  
  ورنه خود اشفقن منها چون بُدی گرنه از بیمش دل که خون شدی  
۱۹۶۰  دوش دیگر لَون این می‌داد دست لقمهٔ چندی درآمد ره ببست  
  بهر لقمه گشته لقمانی گرو وقت لقمانست ای لقمه برو  
  از برای لقمهٔ این خارخار از کف لقمان برون آرید خار  
  در کف او خار و سایه‌ش نیز نیست لیکتان از حرص آن تمییز نیست  
  خار دان آن را که خرما دیدهٔ زآنک بس نان کور و بس نادیدهٔ  
۱۹۶۵  جان لقمان که گلستان خداست پای جانش خستهٔ خاری چراست