این برگ نمونهخوانی نشدهاست.
هین ز لای نفی سرها بر زنید | این خیال و وهم یکسو افکنید | |||
ای همه پوسیده در کون و فساد | جان باقیتان نرویید و نزاد | |||
گر بگویم شمهای زان نغمهها | جانها سر بر زنند از دخمهها | |||
گوش را نزدیک کن کان دور نیست | لیک نقل آن به تو دستور نیست | |||
هین که اسرافیل وقتند اولیا | مرده را زیشان حیاتست و نما | |||
جان هر یک مردهای از گور تن | بر جهد ز آوازشان اندر کفن | |||
گوید این آواز ز آواها جداست | زنده کردن کار آواز خداست | |||
ما بمردیم و بکلی کاستیم | بانگ حق آمد همه بر خاستیم | |||
بانگ حق اندر حجاب و بی حجاب | آن دهد کو داد مریم را ز جیب | |||
ای فناتان نیست کرده زیر پوست | باز گردید از عدم ز آواز دوست | |||
مطلق آن آواز خود از شه بود | گرچه از حلقوم عبدالله بود | |||
گفته او را من زبان و چشم تو | من حواس و من رضا و خشم تو | |||
رو که بی یسمع و بی یبصر توی | سر توی چه جای صاحبسر توی | |||
چون شدی من کان لله از وله | من ترا باشم که کان الله له | |||
گه توی گویم ترا گاهی منم | هر چه گویم آفتاب روشنم | |||
هر کجا تابم ز مشکات دمی | حل شد آنجا مشکلات عالمی | |||
ظلمتی را کفتابش بر نداشت | از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت | |||
آدمی را او بخویش اسما نمود | دیگران را ز آدم اسما میگشود | |||
خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو | خواه از خم گیر می خواه از کدو | |||
کین کدو با خنب پیوستست سخت | نی چو تو شاد آن کدوی نیکبخت | |||
گفت طوبی من رآنی مصطفی | والذی یبصر لمن وجهی رای |