برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۲۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲۰ سرطان ۱۳۰۴ تهران

به ناکتا و مادر مهجورم!

گرما بقدری شدت پیدا کرده که تمام این سالها می گویند مانند نداشته. چیز نادر در این شهر، بعداز نجابت و درس، همین گرمی زیاده از حد هوا است. اگر از تشنگی و بی آبی نسوزیم، تابستان ما را می سوزاند. در این مدت فقط يك مكتوب از تفلیس رسیده است که با این کاغذ آنرا خواهید خواند. چیز قابل توجه این است که پدر اینقدر بدون جهت نسبت به اولادش فراموش کار بوده است. گرجستان از نو او را جوان، عیاش و لاابالی کرده است. چیز غریبی نیست. غرابت همیشه در نظر ما است . الحمدالله شما هم با آب و هوای ولایت، خوب لاابالی شده اید. من کتاب را بهم می بندم، شما کف دست هاتان را. همه مان آزاد، همه مان تنبل. در این مدت يك كاغذ هم ننوشته اید. مهری هم مثل شماست. برای شما چیزی نخواهد نوشت. هفته یی یکبار پیش من می آید والساعه هم اینجا است. سلام می رساند. چند شب قبل خانم

21