برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

بیهوش کند. او هنوز سوار بر اسبش هست و به من اصرار می کند دوباره به آمل برگردم. برادر عزیز و مهربانم! اینطور یادگارهای گذشته در قلب من زنده و برازنده اند. من هرگز خودم را برای دوستی و صمیمیت محتاج به خوراکی (پرتقال و نارنگی) نمی بینم، هرچند خیلی اکول و شکم پرست هستم، ولی این اظهار محبت را یک التفات فوق العاده می دانم. مخصوصاً بستگان فامیل باید بقدر امکان با هم اظهار بگرنگی داشته باشند. من هرگز کار بزرگی نکرده ام هر چند در صنعت و فن خودم بر دیگران امتیاز دارم ولی خیلی پیش فامیل خجالت زده هستم. برای اینکه ترقی روحانی این برادر مخلص مهجور را از سایر ترقیات ظاهری بازداشته است، روزگارم را مثل ستاره در زیر ابر می گذرانم. از حال اخوی خواسته بودید، حالیه در محل خودش مقیم است. نویسنده سیاسی و روزنامه نگار است. ابوی هم اخیراً از تفلیس به ایران آمده اند. روزگار می گذرد ولی نه آنطور که دلخواه ما باشد. یک قطعه عکس از خانم دخترعمو انداخته ام که ضمیمه این پاکت است. بچه ها را یک یک از قول برادر مهجورشان احوال پرسی و روبوسی کنید. خانم های محترم زن عمو و دختر عمو را که حس می کنم همه وقت با من مهربان بوده اند سلام مخلصانه می فرستم.

برادر مخلص و خدمتکار همه شما نیما یوشیج ۲۰