ای عیسی مسیح!..آه دل من را بجرم اینکه نام وی را بر زبان آوردهام نشکافید! با این همه باز وی را خواهم خواند! ای شیطان از من درگذر و مرا ببخش!
این سیر بکجا رسید؟ نگاه کن. خداوند دست قدرت خویش را دراز کرده و پیشانی از خشم پرچین ساخته است. ای کوهها و اتلال بلند و سطبر! بر من مروت کرده بر سر من فرود آیید و مرا پنهان کنید تا غضب خداوندی بمن اصابت نکند!
نه نه، بهتر آن است که خویشتن را از فراز این کوهها پرتاب کنم. پس ای زمین بشکاف و مرا فروبر! افسوس که زمین بمن پناه نمیدهد! شما ای اختران آسمان، که هنگام ولادت من بطالع و بخت من حکمروائی داشته و در سعادت و نکبت کسان مؤثرید. اینک مرا مانند غباری رقیقی بطرف خویشتن کشانیده و در ابرهای پرپشتی که بر فراز آن کوهسار انبوه گشته محو سازید تا آن دم که نفس گرم شما ابرها را متلاشی می کند اعضاء و جوارح من باطراف پراکنده گشته روح من برای صعود بآسمان سبکبار و آزاد باشد.
(ساعت یازده و نیم را میزند)
نیمساعت بر من گذشت. دمی نمیگذرد که همه این زمان باقی سپری خواهد گشت، خداوندا اگر به روح من رحم نمیکنی بحرمت فرزند مریم که خون وی شفیع ماست برای کیفر من عاقبتی مقرر فرما و نهایتی ببخش! فاستوس را هزار سال بلکه یکصد هزار سال در دوزخ عذاب کن ولی در پایان روح وی را بخشش عطا فرمای! آه که کیفر ارواح خبیثه را پایانی نیست! ای فاستوس تو چرا مخلوقی بدون روح خلق