پریشان مرا تسلی میبخشد. چند دقیقه مرا تنها بگذار تا گناهانی را که کردهام بیاد بیاورم.
پیرمرد - میروم فاستوس، اما دلم ناراحت است زیرا میترسم روح نومید تو بهیچ وسیله از تباهی خلاص نشود. (خارج میشود)
فاستوس - فاستوس بدبخت، حالا کو رحم خداوند؟ من توبه میکنم اما مأیوسم، دوزخ با یزدان برای قبضه کردن روح من در کشاکش است. چه کنم که از چنگال مرگ بگریزم؟
مفیستافلیس - ای خائن فرومایه، من روح ترا توقیف میکنم زیرا به ارباب من نافرمانی کردهای، بیا پشیمان شو!
فاستوس - من از رنجاندن ابلیس توبه میکنم. دوست عزیزم، از ارباب خود استدعا کن گستاخی مرا عفو کند. بیا با این خون خودم پیمان سابق خود را باز مؤکد میکنم.
مفیستافلیس - پس با دل مطمئن این کار را انجام ده و تأخیر مکن مبادا مسامحه برای تو خطرهای بزرگتری پیش بیاورد.
فاستوس - رفیق، اگر میخواهی کسی را مجازات کنی آن پیرمرد پرحرف و مزور را شکنجه ده که میخواست مرا از شیطان دور کند. بیا او را با بزرگترین عذابی که در دوزخ است عقوبت کن!
مفیستافلیس - ایمان او قوی است و من نمیتوانم به روح او دست پیدا کنم، اما سعی میکنم جسمش را که قابلیتی ندارد اگر بشود دچار عذاب کنیم.
فاستوس - ای خدمتکار واقعی شیطان، یک توقع از تو دارم و آن اینست که خواهش دل مرا بر آوری. اگر این هلن یونانی را که