پرش به محتوا

برگه:Doctor Faustus.pdf/۷۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۶۸
دکتر فاستوس

گردنش خال سیاهی داشت. چطور می‌شود فهمید که این مطلب راست است یا نه؟

فاستوس- قربان جلو بروید و ملاحظه بفرمایید.

(امپراطور جلو رفته گردن زن را معاینه می‌کند. پس از آن اسکندر و معشوقه‌اش خارج می‌شوند)

امپراطور - عجب، اینها روح نبودند بلکه جسم داشتند و قطعاً بدن آنها همان بدن اسکندر و معشوقه او بود.

فاستوس - اگر اعلیحضرت اجازه بفرمایند کسی برود و آن درباری را که در حضور اعلیحضرت خوشمزگی می‌کرد احضار کند.

امپراطور - آهای، یکی برود بیاوردش.

(درباری وارد می‌شود در حالی که دو شاخ روی سرش پیداست)

درباری - (به فاستوس) ای موذی لعنتی، ای سگ درنده، ای بی‌پدر و مادر چطور جسارت میکنی به مردم محترم بی‌ادبی کنی؟ نانجیب می‌گویم این شاخها را از روی سر من بردار!

فاستوس - چرا عجله می‌فرمائید، تعجیلی در کار نیست. خوب یادت میاید موقعی که با اعلیحضرت حرف میزدم چطور میان حرف من میدویدی. این تلافی آن شیرین زبانیها!

امپراطور - آقای دکتر خواهش میکنم آزادش کنید کفاره تقصیرات خودش را باندازهه کافی داد

فاستوس - قربان این عمل نه برای آن بی‌ادبی بود که در حضور اعلیحضرت به بنده کرد بلکه می‌خواستم وسیله تفریح خاطر مبارک را فراهم کرده باشم و چون این خدمت انجام یافته است او را از زحمت