از نادانی آنها تفریح کنم. افسونی بخوان که من ناپدید شوم و بدون اینکه کسی مرا ببیند هر کار که میخواهم بکنم.
مفیستافلیس - (دستها را مانند ساحران تکان میدهد) بسیارخوب، تو دیگر دیده نمیشوی.
(صدای شیپور، پاپ و کاردینالها برای صرف غذا وارد میشوند و پشت سر آنها رهبانان وارد میشوند)
پاپ- جناب کاردینال، قدری نزدیکتر بنشینید.
فاستوس - شیطان هم تو را خفه کند هم کاردینال را.
پاپ- این که بود؟ بگردید ببینید که بود؟
رهبانان- (اطراف را میگردند) اینجا کسی نیست جناب قدوسیمآب.
پاپ- جناب کاردینال. از این غذا صرف کنید، اسقف میلان برای ما فرستاده است.
فاستوس- متشکرم جناب اجل. (بشقاب را بلند میکند)
پاپ- عجب این کیست که گوشت را از جلو من برداشت؟ جناب کاردینال، از این صرف کنید که کاردینال دوفلورانس فرستاده است.
فاستوس - راست میفرمائید ، بخوریم ببینیم چه مزه میدهد. (بشقاب را بلند میکند)
پاپ- عجب دوباره؟ جناب کاردینال بسلامتی جنابعالی. (جام را بلند میکند)
فاستوس- بسلامتی جناب قدوسیمآب. (جام را از دستش میرباید)